قطعا هیچ کشوری در دنیا یافت نخواهد شد که این تعداد جشنواره های رنگارنگ فرهنگی و هنری- به خصوص سینمایی- در آن برگزار شود و در عین حال سینمایش اینقدر از مردمش فاصله داشته باشد و به سختی بتوان خاصیتی را برای این جشنواره هایش ذکر کرد. حالا و با این وضعیت اضافه شدن یک عنوان جدید دیگر به این لیست بلندبالا از جشنواره ها چه اهمیتی می تواند داشته باشد؟
یکم: داستان این حزب اللهی های غریب!
اعترافش سخت است. اعترافش سخت است چون این جا تنها حکومت اسلامی جهان است و داعیه دار این است که قرار است زمینه ساز رقم خوردن پایان تاریخ بشر باشد، که به تنهایی جلوی تمام قدرت های شیطانی جهان ایستاده است و فریاد اسلام خواهی سر می دهد، که الگوی انقلاب های جهانی اخیر است و قرار است رهبری این زلزله های سیاسی را برعهده داشته باشد. ولی باید اعتراف کنیم تا به امروز در فضای فرهنگی و هنری همین جمهوری اسلامی، غریب ترین و مظلوم ترین افراد جماعت انقلابی و حزب اللهی معتقد به نظام بوده اند و عرصه فرهنگی انقلاب اسلامی یکسره در ید قدرت شبه روشنفکران غرب زده سکولار بوده است.
حالا و در این شرایط که تمامی جشنواره های داخلی جمهوری اسلامی به تقدیر از جماعت روشنفکر می پردازند و مدیران دولتی در دادن پول بیت المال به جماعت ضدانقلاب برای ساختن فیلم غرب پسند از هم سبقت می گیرند، چه چیزی می تواند یک جشنواره را از تمام اتفاقات ریز و درشت سینمایی سال مجزا و ویژه کند؟ غیر از اینکه این جشنواره مختص نیروهای معتقد به امام و انقلاب باشد و از صفر تا صدش را خودشان انجام داده باشند، غیر از اینکه فیلم ساز و منتقد و داورش همه جزو جریان حزب اللهی باشند و دغدغه های نظام مقدس جمهوری اسلامی را در آثارشان مطرح کنند. این تنها اتفاقی ست که تا پیش از جشنواره «عمار» در هیچ یک از جشنواره ها و محافل فرهنگی و هنری دیگر نیفتاده است و حق بدهید که با همین یک ویژگی هم «عمار» را از تمام اتفاقات هنری سال مجزا کنیم و ارزش ویژه ای برایش قائل باشیم.
دوم: سد ورود به سینما شکسته شد
در سینمای ایران نه تنها مدیران دولتی دائما در حال باج دادن به جماعت شبه روشنفکرند و بهایی به نیروهای انقلابی و بیان مفاهیم و اصول اساسی نظام و اسلام نمی دهند، بلکه خود جریان روشنفکری هم با هماهنگی مثال زدنی تمام اعضا و اجزایش در برابر هرنوع رخدادی که از آن بوی ورود حزب اللهی ها به محدوده هنرهای تصویری به مشام برسد چنان واکنشی از خود نشان می دهد که برای همه نیروهای ارزشی و متعهد درس عبرتی باشد تا دیگر هوس ورود به منطقه ممنوعه روشنفکران به سرشان نزند.
به یاد بیاورید بلاهایی را که همین جماعت بر سر اخراجی ها و شخص ده نمکی آوردند. واقعا این هجمه گسترده علیه فیلم و فیلم ساز به خاطر ابتذال اخراجی ها بود؟ مگر اخراجی ها تنها فیلم مبتذل سینمای ایران بود و هست؟ باید گفت آن واکنش نه به دلیل ابتذال موجود در اخراجی ها بود نه به دلیل دلسوزی دوستان روشنفکر برای تحریف فرهنگ جبهه و شهادت! بلکه آن واکنش ها یک رفتار طبیعی بود از جماعتی که نمی خواستند سنگر سینما را از دست بدهند، چون ده نمکی تنها سینماگر حزب اللهی تا آن روز بود که توانسته بود تمام قد جلوی کل جریان روشنفکری عرض اندام کند و مهم ترین رکورد سینمایی را به نام خودش ثبت کند.
حالا و در این روزگار اگر جشنواره ای بنایش را بر اعتماد به نفس دادن و نشان دادن نیروهای تازه نفس انقلابی بگذارد چه ارزشی دارد؟ اینکه جشنواره ای نیروهای متعهد را دور هم جمع کند و سعی در شکستن سد ورود به سینما داشته باشد چه جایگاهی در بین تمام اتفاقات فرهنگی سال خواهد داشت؟همین ویژگی دلیلی بر تمایز «عمار» با تمام اتفاقات ریزو درشت فرهنگی و هنری کشور نمی تواند باشد؟
سوم: تکمیل چرخه سینما!
سینما هم مانند هر پدیده دیگر دارای سیکل و چرخه ای است که هریک برای تولید و عرضه و دیده شدن یک فیلم لازم و حیاتی اند و هرکدام شاخه ای کاملا تخصصی به حساب می آیند، از تولید ایده و سرمایه گذاری و ساختن یک فیلم بگیرید(که خودش دارای هزاران مرحله است) تا فراهم کردن امکان نمایش فیلم در سینماها و بعد پخش خانگی و همچنین تولید خبر و نقد و تحلیل و بررسی هریک از آثار.
نیروهای انقلابی و متعهد در این سی سال کم و بیش در تمام این مراحل تولید و پخش حضور داشته اند و تقریبا هیچ بخشی نبوده که خالی از نیروی حزب اللهی بوده باشد، ولی در تمام این سی سال تمام این افراد مانند جزایری جدا از هم عمل می کردند و برآیند تمام زحماتشان جز تاثیرگذاری در جهت رسیدن به یک سینمای انقلابی در نمی آمد، ولی حالا(هرچند خیلی دیر) این جزایر دورافتاده از هم به یکدیگر وصل شده اند و تشکیل کلی واحد را داده اند و چرخه ای کاملا متشکل از نیروهای انقلابی پدید آمده است. حسن بزرگ پدیده ای مثل «عمار» یکی هم همین است که تمام نیروهای انقلابی را به هم وصل کرد و باعث لینک شدن شان با هم شد. این اولین پدیده سینمایی در ایران است که از اولین مراحل تولید
فیلم ، تا فراهم کردن امکان پخش، تا تولید خبر، تا نقد و تحلیل آثار، همه حاصل کار نیروهای انقلابی و معتقد به نظام است و این چیز کمی نیست. قطعا برکات چنین اتفاقی در آینده ای نه چندان دور بیشتر پدیدار خواهد شد.
چهارم: شناساندن نیروهای انقلابی به مخاطبان!
وقتی صداوسیمای جمهوری اسلامی همان معدود نیروهای انقلاب اش را هم اخراج می کند و در برنامه شان را می بندد و وقتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، فیلم های انگشت شمار ارزشی اش را در بدترین فصل و در دو سه سالن، با سانس های نصفه و نیمه به نمایش می گذارد، نیروهای حزب اللهی چطور باید به مردم شناسانده شوند و آثارشان چگونه باید در معرض دید عموم قرار گیرد و مورد قضاوت واقع شود؟ چرا اکثرا جوانان ایرانی- حتی دانشجویان حزب الهی- به سختی می توانند نام یک هنرمند انقلابی را ببرند و در عوض زندگی نامه بازیگران دسته چندم تلویزیون را هم بلدند و قادر به معرفی تک تک هنرمندان صهیونیست غربی اند و تمام نشانه های فراماسونری را حفظند؟
یعنی در این سی سال، انقلاب اسلامی هیچ رویشی در عرصه هنر نداشته است؟ یا داشته است و این هنرمندان با بایکوت تمام رسانه های جمهوری اسلامی مواجه شده اند و اصلا فرصتی برای عرض اندام به آنها داده نشده است؟ حالا اگر جشنواره ای این فرصت دیده شدن را برای این نیروها به وجود بیاورد و آثارشان را حتی در شهرستان های کوچک به نمایش درآورد این ارزشمند نیست؟ این کار بر زمین مانده سی ساله کشور نیست؟ همین باعث تمایز جشنواره «عمار» با باقی اتفاقات فرهنگی و هنری و رسانه ای دیگر نمی شود؟
کلام آخر
برای رسیدن به اهمیت چنین جشنواره ای دلایل بیشتری را هم می شود ردیف کرد و در مورد هرکدام کلی توضیح داد، ولی احتملا جز اطناب بی دلیل مطلب چیزی را درپی نخواهد داشت. به نظر همین 4دلیل برای دریافتن اوج اهمیت چنین پدیده فرهنگی ای کافیست و قطعا نمایان شدن اثراتی که برگزاری این جشنواره به دنبال خواهد داشت اهمیتش را بیشتر نشان خواهد داد، فقط امیدواریم راهی که «عمار» در پیش گرفته اولا محدود به همین یک مجموعه و همین یک جشنواره نماند، و دوما به همین یک هفته خلاصه نشود و دست اندرکاران برگزاری همین جشنواره هم با حمایت از استعدادهای جدیدی که معمولا در چنین جشنواره هایی کشف می شوند به راهی که در پیش گرفته اند ادامه دهند.